عباس نورزائی
زمستان سال ۱۳۶۲ طوفانی سهمگین از عصر یک روز سرد، شروع به وزیدن کرد، آن شب زوزه های وحشت مرا تا صبح بیدار نگه داشت و دائماً به مردم روستاها و به ویژه تختک ها که در دل دریا جا داشتند و امکانات لازم برای گرم نگهداشتن خود نداشتند، می اندیشیدم.
صبح زود سراغ مزدا ۱۰۰۰ رفتم، با آفتابه مقداری آب جوش داخل رادیاتورش ریختم و استارت زدم، ظاهراً قبل از من، سرما کارش را کرده بود.
چفیه را برداشتم، دور سرم آنچنان که فقط چشمهایم دیده می شد پیچیدم و از خانه بیرون زدم، در هوای سرد و طوفانی، کنار خیابان منتظر ماشین بودم، پشت وانت تویوتایی سوار شدم و خودم را به جهادسازندگی رساندم.
سیاهی گوسفندان رومانیایی، برای صنایع گوشت استان، خیک روغن نبود، خوک بود.
در افتتاح طرح انتقال آب با لوله به 46 هزار هکتار زمینهای کشاورزی دشت سیستان، تعجیل نکنید./آبان 1398
های ,صبح ,زدم، ,خانه ,آنچنان ,سرم ,که فقط ,فقط چشمهایم ,چشمهایم دیده ,آنچنان که ,سرم آنچنان
درباره این سایت